فرزند انقلاب اسلامی

درباره بلاگ

باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیّا شد از بهر قربانی
سوی حسین(ع) رفتن با چهره خونی
زیبا بُود این سان معراج انسانی

جانم حسین جانم ... جانم حسین جانم

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

۰۲ آذر ۹۴ ، ۱۹:۵۰

در تمنّای جوانمردی

در سال های اخیر هر وقت به سینما رفته ایم، آن قدر فیلم های ضعیف دیده ایم که حالا اگر سالی، ماهی یک بار تصمیم بگیریم برویم سینما، دلهره داریم که قرار است چه مزخرفی را ببینیم؟ این فکر به سراغمان می آید که الان باز مواجه می شویم با یک فیلمِ بی داستانِ یأس آلودِ بی قهرمان. این فکر که الان باز می روم و یک بیانیه فحش و فضیحت به مردم ایران را می بینم و باید 90 دقیقه شاهد سیاهی و پلشتی جامعه ایرانی باشم. راستش آن دوشنبه ای که من حرکت کردم سمت سینما تا "چهارشنبه 19 اردیبهشت" را ببینم، یکی دوباری این افکار به سراغم آمد. اما اعتنا نکردم و به راهم ادامه دادم. اعتنا نکردم به آن سابقه ذهنی از سینمای ایران، چون تعریف کارِ اول "وحید جلیلوند" را شنیده بودم.

"چهارشنبه 19 اردیبهشت" داستانی اجتماعی دارد. فیلم، داستان مردی است که اگرچه خود وضع مالی آنچنانی ندارد اما تصمیم گرفته یک انفاق بزرگ کند. او برای بخشش پولش، در روزنامه آگهی می دهد تا هرکس نیازمند است، بیاید. در خلال همین داستان است که تماشاچی زندگی دو شخصیت زن فیلم را می بیند. دو زنی که هر دو نیازمند کمک اند و در شرایط اضطراری و سختی قرار دارند. حالا البته من قصد ندارم به سیاق بسیاری از نقدهای سینمایی، در این یادداشت کلّ ماجرای فیلم را تعریف کنم. وگرنه می شد از سه روایت و داستان فیلم بیشتر گفت و گفت که وحید جلیلوند چقدر خوب از پس فرم این نوع روایت کردن برآمده و چقدر کارگردانی اثر، حساب شده و قوی است.

همان طور که گفتم؛ "چهارشنبه 19 اردیبهشت" فیلمی اجتماعی است. اما بر خلاف قاطبه فیلم های این ژانر، به مرض سیاه نمایی دچار نیست. یعنی همه چیز را در ایران سیاه و ناامید کننده نمی بیند. در این فیلم آدم هایی را می بینیم که دستشان تنگ است، در محله ها و خانه های رنگ و رو رفته زندگی می کنند، زیر چشمانشان از شدت خستگی و غم گود افتاده، اما آدمند. آدم های خوبی هم هستند.

 زن جوانی از صبح تا شب در یک شرایط شغلی ملال آور کار می کند. شب خسته و درمانده به خانه برمی گردد. با صحنه استفراغ شوهر افلیجش روی فرش خانه مواجه می شود. اما نه تنها دم بر نمی آورد، بلکه با خوشرویی سعی می کند شوهر مستاصل و شرمنده اش را تسکین دهد. احتمالا کاراکتر این زن در فیلم های دیگر سینمای ایران، نهایتا خیانت یا خودفروشی می کرد. اما در این فیلم ما زنی را می بینیم که بارِ یک زندگی ورشکسته و شوهری بیمار را به دوش می کشد و با اطمینان از شوهرش می پرسد: "علی! تو تا حالا از من دروغ شنیدی؟"

در فیلم جلیلوند هیچ شخصیتی کاملا منفی نیست. خباثت جدی ای در هیچ کدام از آدم ها دیده نمی شود. یعنی اگر خشونت شخصیت اسماعیل را نسبت به دخترعمه اش و شوهر او می بینیم، این خشم از حد خارج نشده. و تازه تا حدودی توجیه عاطفی دارد. باز اگر بنا به مقایسه با اغلب فیلم های سینمای ایران باشد، احتمالا دخترِ خاطیِ فیلم، توسط پسرعمه غیرتی اش، در زیرزمین خانه دفن می شد!!

در این فیلم آدم هایی را می بینیم که حواسشان به اطرافشان هست و خدا را می شناسند. مثل سرایدار میانسالی که در نبود رفیقش هوای زن جوان همکارش را دارد و پیگیر کار اوست. واقعیت این است که وقتی مخاطب این شخصیت ها را روی پرده سینما می بیند دلش به شهری که در آن زندگی می کند گرم می شود. پس چرا ما معمولا در فیلم ها چنین آدم هایی را نمی بینیم؟


????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????

در شرایطی که یکی از کارویژه های سینمای ایران پمپاژ یأس میان مردم است، "چهارشنبه 19 اردیبهشت" درِ امید را به روی بیننده باز می کند. زندگی دختر جوانی به مو رسیده. او پُل های پشت سرش را کاملا خراب کرده و چیزی نمانده که از سرِ ناچاری با بچه ای در شکم به خانه ای برگردد که از آن اخراج شده. اما درست در همان زمان که او از همه جا ناامید است، مردی از همین شهر بزرگ، بدون هیچ چشم داشتی، 30 میلیون تومان کمک می کند تا دختر بتواند زندگی و شوهرش را نجات دهد. دختر خوشحال می شود و همراه او تماشاچی دلش گرم می شود.

 کسی اشکال می کرد که اگر این فیلم، مدعی امید است، پس سرانجامِ علیِ بیمار و زنش را چطور توجیه می کند؟ علی که حاضر به دریافت کمک نشد و روی صندلی چرخ دار ماند. و من پاسخ دادم که در کانتکس و فضای کلی این فیلم که بر غیرت و جوانمردی استوار است، رد کردن کمکِ مالی خاطرخواه قبلی زنِ علی از طرف او، معنای درستی دارد و نشانه خوبی است. علی اصولی دارد و اتفاقا اگر غیر این می کرد مخاطب باید دلش می گرفت. علی به این مساعدت نه می گوید. اما مخاطب می داند و حس می کند که این غیرت نشان دادن، در جای دیگری دستِ علی و زندگی اش را می گیرد و بالاخره علی از روی صندلی چرخ دار بلند می شود.

غیر از تقابل فیلم با "سیاه نمایی" و "یاس" ، "چهارشنبه 19 اردیبهشت" یک شاخصه مثبت دیگر هم دارد که به اعتقاد حقیر، روح اصلی اثر است و آن ویژگی، "روح جوانمردی" در فیلم است. مردی بضاعت مالی متوسطی دارد. معلم است. اما می خواهد بخش عمده ای از دارایی اش را ببخشد. او این کارش را آگهی می کند و سعی دارد تا همه بفهمند او می خواهد دست زمین خورده ای را بگیرد. این مرد، خود، زخم خورده از روحیه ای در جامعه است که هرچیز و هرکسی را ابژه ای برای کسب منفعت شخصی می بینند. روحیه ای که میانه ای با کمک به هم نوع و دست گیری از درمانده ندارد. و حالا قهرمان داستان می خواهد خود اینگونه نباشد و بر علیه این عقلانیت ابزاری شورش کند. او می خواهد کمک بلا عوضش را تبلیغ کند تا مگر چیزی در ذهن جامعه تکان بخورد. رفتار او برای عقل های حسابگر، دیوانگی به شمار می آید اما او به اعتقادش عمل می کند. این مرد می خواهد در زمانه ای که گذشتن از خود برای دیگری، جنون به نظر می آید، عَلَم جوانمردی را بلند کند. قهرمان داستان تلاش می کند تا به سهم خود دنیای اطرافش را با گوهر فتوّت و جوانمردی تغییر دهد و در نهایت موفق می شود.

اولین ساخته وحید جلیلوند، اثری پاکیزه و متعهد است. فیلمی که مردم ایران را موجوداتی بدذات و مشمئزکننده نشان نمی دهد. فیلمی که همه در آن در آستانه خودکشی و خیانت نیستند. "چهارشنبه 19 اردیبهشت" دنیایی را به تصویر می کشد که هنوز آدم هایی در آن نفس می کشند که حاضرند برای بلند کردن دیگری از خاکستر، از خود بگذرند. فیلم جلیلوند در تمنّای جوانمردی و جوانمردان است. طلب و تمنّایی که می تواند ضامن بقای جامعه ایرانی باشد.
زینب افراخته