فرزند انقلاب اسلامی

درباره بلاگ

باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیّا شد از بهر قربانی
سوی حسین(ع) رفتن با چهره خونی
زیبا بُود این سان معراج انسانی

جانم حسین جانم ... جانم حسین جانم

اولین بار در جشنواره فجر دو سال پیش دیدمش. شب بود. فیلم، حال بد آن روزهایم را بدتر کرد. وقتی از سینما بیرون می آمدم احساس بطالت داشتم.

"مرگ ماهی" دو سال پشت درهای اکران ماند و حالا در سینماها ست. چند روز پیش دوباره رفتم و فیلم را دیدم. این بار فیلم همان اندک تاثیر نمایش اول را هم برایم نداشت. می گویند فیلمی که نتواند در نمایش های بعدی با تماشاگر –اصطلاحاً- کار کند، به درد نمی خورد. "مرگ ماهی" برای من در دومین نوبت دیدنش هیچ تاثیری نداشت. فقط ملال بود و ملال.

"مرگ ماهی" ساخته روح الله حجازی است. کارگردان جوانی که در کارنامه اش کارهایی چون "زندگی خصوصی آقا و خانم میم" ، "زندگی مشترک آقا و خانم محمودی" و چند تله فیلم را دارد. مضمون فیلم های حجازی اغلب اجتماعی است. فیلم هایی که بیشتر در مقام توصیف احوالات اجتماعی ایران امروز هستند و کمتر به ارائه راه حل یا ترسیم افق پیش رو می پردازند.

اما آخرین ساخته روح الله حجازی چگونه فیلمی است؟ مادرِ یک خانواده از دنیا رفته است. مادر وصیتی عجیب کرده. وصیت این است: " بدن من را سه روز در خانه نگه دارید و هیچ کس را از مرگ من خبردار نکنید و بعد مرا در گورستان محلی دفن کنید." فرزندان مادر یکی یکی خود را به خانه مادری –که خانه ای نیمه روستایی نیمه ویلایی و در ناکجاآباد!! است- می رسانند و منتظر می شوند تا سه روز بگذرد و بعد مادرشان را در گورستان محل دفن می کنند. همین! بله، همین دو- سه خط، تمام داستان فیلم "مرگ ماهی" است. شما به عنوان مخاطب بلیط می خرید، ساعتی را در ترافیک تهران کلافه می شوید، خودتان را به سینما می رسانید تا همین چند خط قصه را در بیشتر از 100 دقیقه بر روی پرده ببینید. خب شاید باورتان نشود اما واقعا داستان این فیلم به همین کوتاهی است. "مرگ ماهی" قصه ندارد و بیشتر تایم فیلم به نمایش موقعیت های جرّ و بحث و دعواهای عصبی بین آدم ها می گذرد. از همان موقعیت های دعوا که آدم ها بی جهت بر سر هم هوار می کشند، به هم فحش می دهند و در انتهای سکانس، سیگار به دست درِ اتاق را به هم می کوبند و می روند بیرون. از همان دعواهایی که حالا مدتی است در فیلم های مثلا اجتماعی! در سینمای ایران مُد شده و اگر نباشد لابد فیلم دیگر اجتماعی نیست.



"مرگ ماهی" روایت احوال اعضای یک خانواده است. پسرها، دخترها، دامادها و عروس های خانواده. "دختر بزرگتر" زنی بدخُلق و عصبی است که به محض ورود برادرش به خانه، رسماً پاچه او را می گیرد. آبرویش را می برد و فاش می کند که برادر بی رحمش زنش را آن قدر کتک زده که بچه شان سقط شده. "دختر بزرگتر" که نیکی کریمی نقش او را بازی می کند در برابر هیچ محبّتی انعطاف به خرج نمی دهد و بعد از هر نوبت از جرّ و بحث هایش می رود و بالاسر جنازه مادرش دعا می خواند!

 "دختر کوچکتر" افسردگی دارد چون گویا قبلا کتاب زیاد می خوانده! طناز طبابایی نقش او را بازی می کند و شما مجبورید یک بار دیگر تکرار این بازیگر را در کاراکتر "دخترِ افسرده ی خودکشی کرده" تحمل کنید. شوهر دختر، پسرکی است که مثل بچه ها از جنازه می ترسد و اگر بتواند از فرصت گپ زدن با دخترِ نوجوانِ فامیل نمی گذرد...

 "پسر بزرگتر" خانواده هم مردی به شدت خشن و بی اخلاق است که مثل بازجوها با زن و دخترهایش برخورد می کند. پدری که دخترش به او دهان کجی می کند و زنش از ترسش نمی تواند با او حرف بزند.

 "پسر دوم" خانواده که همسرش را طلاق داده هم نقش پُررنگی در دعواهای خواهر-برادری دارد و خوب فحش می دهد!

 "پسر کوچک" خانواده که آن طرف دنیا! زندگی می کند البته از دیگران حالش مساعدتر است. او فحش نمی دهد- احتمالا تربیتش بهتر بوده- . حواسش به اطرافیانش هست و به همین دلیل متوجه جای زخم خودکشی روی مچ دست خواهرش می شود. او محرم راز مادر بوده و با اینکه آن طرف دنیا زندگی می کرده اطلاعات بیشتری راجع اعضای خانواده دارد.

"داماد بزرگتر" خانواده هم که از باقی آدم ها آرام تر و افتاده تر است و ظاهری مذهبی دارد هم تقریبا منفعل است و عاجز از حل مسائل. این شرح بزرگترهای این خانواده بود. اما نماینده نسل بعدی این جمع که دختر نوجوان فیلم است هم اوضاع بهتری ندارد. او مدام مشغول گوشی تلفن همراهش است. رابطه اش با پدرش سرد است. اوقات فراغتش را با سایت "لاتاری" می گذراند و ...

در یک نگاه، حال همه اعضای این خانواده بد است. هرکدام به نحوی درمانده هستند. هیچ کدام از کاراکترها نمی توانند قدمی فراتر از وضع موجود بگذارند. همه در برزخی بی گشایش وامانده اند. به حرف های هم اعتماد نمی کنند. آدم هایی که تنها پناهشان سیگار است. این ها همه  یعنی "مرگ ماهی" فیلمی تلخ و افسرده است. و شاید فیلمی "افسرده نما". اما چرا افسرده نما؟ فرق است میان اینکه افسردگی مسئله فیلمساز باشد یا ادای او. همه می دانیم که مدتی است موجی از فیلم ها در سینمای ایران قوّت گرفته که افسردگی و بی معنایی را نمایندگی می کند. به نظر می رسد "مرگ ماهی" هم در ادامه همین موج و فضاست و حاصلش نمایش افسردگی ست نه اینکه افسردگی و بی معنایی مسئله کارگردان باشد. حتی اگر نخواهیم با این اطلاق فیلمساز را قضاوت کنیم، باز هم در داخل اثر، نمایش و ادای افسردگی می بینیم نه خود آن.

"مرگ ماهی" فیلم بدی است چون از نبود قصه رنج می برد. ملال آور است و اگر کمی حال و حوصله نداشته باشید احتمالا تصمیم می گیرید از سینما بروید بیرون. حتی حضور قطاری از بازیگران تراز اول سینما چون علی مصفّا، نیکی کریمی، بابک حمیدیان، طناز طبابایی، بایک کریمی و... هم نمی تواند کمکی به فیلم کند. فیلم فضای یأس را در مخاطب پمپاژ می کند و حتی پایان بندی آن که بافتنی مخصوص نوزاد بین برادر و خواهر کوچکتر رد و بدل می شود تا احتمالا نشانه امید به بهبود و آینده باشد، نمی تواند افقی را بگشاید و فیلم و آدم هایش نهایتا پا در هوا می مانند.




این یادداشت را برای سایت "سینما انقلاب" نوشته ام.




۹۵/۰۳/۰۹
زینب افراخته

نظرات  (۳)

سلام زینب جان. ممنون از نقد خوبت
به نظرت این عجیب نیست که فیلمنامه نویسان و کارگردانان متعددی در فیلمها و تله فیلمهای مثلا اجتماعی شان شخصیت معقول تر و ملایم تر داستان شان را فردی قرار میدهند که «خارج» زندگی میکند.  از خودباختگی جماعت سینمایی گاهی اینقدر اعصابم را بهم میریزد که فکر میکنم این جماعت اصلا میفهمند که یک انقلابی در این کشور شد؟، یک امام خمینی آمد که... 
باید بارها و بارها برایشان نقد نوشت شاید میخ آهنین در سنگ فرو رفت...
ما که ندیده دلمون گرفت...
آفرین به این قلم و این نقد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی