فرزند انقلاب اسلامی

درباره بلاگ

باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیّا شد از بهر قربانی
سوی حسین(ع) رفتن با چهره خونی
زیبا بُود این سان معراج انسانی

جانم حسین جانم ... جانم حسین جانم

۰۷ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۵۶

تکراری، تاسف آور

می گویند نبود فیلمنامه خوب، بزرگترین چالش سینمای ایران است. اکثر فیلم های ایرانی فیلمنامه های ضعیفی دارند و همین باعث می شود فیلم ها موفق نباشند. "امکان مینا" ؛ آخرین ساخته کمال تبریزی هم از این قاعده مستثنی نیست. این فیلم هم فیلمنامه به شدت ضعیف، آشفته و بی منطقی دارد که آن را تبدیل به اثری مضحک کرده.

قصه "امکان مینا" در دهه شصت می گذرد. در بحبوحه جنگ تحمیلی و زمانی که مردم ایران و نظام جمهوری اسلامی درگیر گروه های معارض داخلی –همچون سازمان مجاهدین خلق- بودند. فیلم، داستان زن و شوهر جوانی است که زندگی مشترکِ عاشقانه شان تحت تاثیر حضور و عضویت زنِ خانواده در سازمان مجاهدین، به بحران می رسد.

فیلمنامه اثر از پسِ ساختن و درآوردن هیچ کدام از عناصر داستان و فیلم برنیامده. روابط بین آدم ها به هیچ وجه حساب شده و منطقی نوشته نشده است. زن و شوهر قصه در قسمت هایی از فیلم رفتارهایی دارند که از منطق داستان و نسبت این دو با هم بیرون است. مهران –نقش اول مرد فیلم- خبرنگار است. وضعیت و موقعیت او در محل کارش به شدت سطحی پرداخت شده. فیلمساز تلاش داشته تا در خلال به نمایش گذاشتن شغل مهران حرف هایی را درباره فضای رسانه ای و سیاسی آن زمان مطرح کند، اما به هیچ وجه موفق نیست. اعضای مجاهدین در فیلم هیچ کدام پا را از کلیشه های این کاراکترها در فیلم های ایرانی فراتر نگذاشته اند. باز هم همان آدم های تک بُعدیِ بدجنس با صورت های یخی، که طبق عهد نانوشته ای مخاطب باید از آن ها بدشان بیاید. بدون اینکه سر سوزنی به جزییات شخصیت پردازی چنین کاراکترهایی اضافه شده باشد. در طرف دیگر ماجرا مامورین اطلاعاتی فیلم هم به شدت مضحکند و غیرقابل باور. آدم هایی که معلوم نیست چرا در اوج یک پرونده مهم و جدی اطلاعاتی باید جوانکی را از تمام جزییات آن باخبر کنند تا او در دقیقه نود همه چیز را خراب کند. آدم هایی که شبیه هر کسی هستند الّا مامور اطلاعات. ای کاش لااقل کارگردان اثر بازیگران مناسب تری را برای این نقش ها انتخاب می کرد، بلکه ذره ای به باورپذیری فیلم کمک می شد.


Image result for ‫فیلم امکان مینا‬‎

"امکان مینا" ادعای تاریخی بودن دارد. سازندگان این فیلم در مصاحبه ها و گفتگوهایشان مطرح کرده اند که دغدغه به تصویر کشیدن گذشته این سرزمین و نشان دادن چهره پلید منافقین را داشته اند. اما باید گفت که اتفاقا این فیلم هیچ کمکی به نشان دادن واقعیت و هویت سازمان مجاهدین خلق نکرده. مخاطب چند آدم سنگی می بیند که تُن و لحن صدایشان خشن است. آدم هایی که در چشم طرف مقابلشان تیز نگاه می کنند و خانه هایشان تاریک است. اما این ها چیزهایی نیستند که جوان امروز را متقاعد کند که این سازمان، جنایتکار بوده است. که تفکر این آدم ها التقاطی بوده است. که آن ها باطل بوده اند. اوج تلاش فیلم برای توضیح ماهیت منافقین، پخش نواری از صحبت های رأس سازمان است که با لحنی ساختگی و شعاری در حال افشای برنامه های ترور در داخل کشور است. که اتفاقا این نوار با آن صدا و لحن بد هیچ کاری با مخاطب نمی کند.

فیلم در بازسازی فضای دهه شصت هم توفیقی ندارد. فضاهای خارجی خوب از آب درنیامده. خیابان ها و کوچه ها، خیابان ها و کوچه های دهه شصت نیست. در نمای پایانی فیلم، منطقه نیاوران دیگر شاهکار است، بس که مال امروز است. گریم ها و لباس ها هم چندان شباهتی با آن زمان ندارند. به نظر می رسد طراحان چهره پردازی و صحنه و لباسِ "امکان مینا" خیلی حوصله نداشته اند.

اما در ادامه بحثِ ضعف فیلمنامه باید از پایان بندی فاجعه فیلم صحبت کرد. پایانی که اگر دانش آموزی دبیرستانی آن را می نوشت، بهتر و منطقی تر از آب در می آمد. مهران پس از هماهنگی با ماموران اطلاعاتی، به یک باره در حرکتی شتابزده و گانگستری! به تنهایی به خانه تیمی منافقین حمله می کند و با رگبار بستن آن ها خود را به کشتن می دهد. و اینجاست که مخاطب در سالن سینما از بی معنایی و بی منطقی اتفاقات فیلم می ماند. در آن سوی ماجرا، مینا هم به طرفة العینی از اعمال خود پشیمان شده و خود را تسلیم مامورین می کند و بعد از شنیدن خبر شهادت مهران در حالی که به طرز غم انگیزی!! اشک می ریزد، در افق محو شده و فیلم تمام می شود... و این پایان فیلنامه ای است که فرهاد توحیدی آن را نوشته است.

کمال تبریزی کارگردان "امکان مینا" است. فیلمی که به شدت معمولی و تاسف آور است. سال هاست که تبریزی اثر خوب و قابل اعتنایی نساخته است. آیا روزی فرا می رسد که کمال تبریزی از حواشی و تقلاهای سیاسی و غیر سینمایی اش دست بکشد و اگر توان و هنری دارد در فیلم هایش به نمایش بگذارد؟ آن وقت شاید حرف های سیاسی اش هم جدی تر گرفته شوند.




این یادداشت را برای روزنامه "صبح نو" نوشته ام. البته آنجا تیتر مطلب چیز دیگری است.



۹۵/۰۶/۰۷
زینب افراخته

نظرات  (۲)

۰۷ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۵۷ زینب کرمی نژاد
موفق باشی
سلام خانم. خدا قوت. واقعا به حق نوشتی چون از فرهاد توحیدی که نمیشود توقع داشت یک فیلمنامه عمیق و دقیق بنویسد. حالا چطور این ماجرا را کمال تبریزی متوجه نمیشود؟ شاید به این دلیل که دیگر نمیشود از خود این آدم هم توقع داشته باشیم که فیلم خوب و عمیق و کاردرست بسازد!! 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی